کد مطلب:313747 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:168

شیهه ی اسب شنیده می شد، ولی اسب و اسب سوار مشهود نبود
جناب آقا سید احمد موسوی قمی، ساكن كوچه ی حاج زینل قم، دارای مغازه ی سیم پیچی برای مؤلف این كتاب نقل كرد:

29. یكی از همرزمهایم، كه از جوانان متدین قم است، می گفت: در جبهه ی مرز خسروی در جایی گیر كرده بودیم. سخت تشنه و گرسنه بودیم. از این بابت بر ما بسیار سخت می گذشت. به چند نفر از افراد لاابالی كه در همانجا تجمع كرده بودند برخورد كردیم. گفتیم برویم از آنها طلب آذوقه نماییم. وقتی كه رفتیم و مطلب را به آنها گفتیم، جواب دادند: ما چیزی نداریم به شما بدهیم. هر چه التماس كردیم كمتر نتیجه گرفتیم. بالأخره می گویند: شما را به ساحت مقدس حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام قسم می دهیم كه به ما ترحم كنید، از تشنگی و گرسنگی از پا درآمدیم. ولی آن جمعیت به ساحت مقدس حضرت جسارتهایی می كنند كه انسان از ذكر آن شرم دارد.

می گفت: در همین اثنا گرد و غباری از دور بلند شد. از میان گرد و غبار، شیهه ی اسب شنیده می شد، ولی خود اسب و اسب سوار مشهود نبود. آن افراد گستاخ مسلح بودند. صدا را كه شنیدیم همه ی ما را ترس برداشت ولی یكی از آن سه فرد گستاخ، جسورانه، برای تیراندازی آماده شد.

می گفت: آن شخص جسور، یكدفعه نصف صورتش را از دست داد و بعدا كه گرد و غبار خوابید دیدیم رفقایش فرار كرده اند و آن شخص هم كه آماده شده بود تا تیراندازی كند، دیدیم نصف صورت ندارد و افتاده و مرده است! گویا شمشیر به او آسیب رسانیده و وی را به درك فرستاده بود. این بود معجزه ی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام.



[ صفحه 591]